شب تنهایی
21 اسفند 1393 توسط خضری
سلام
شاید کسی بگه این حرفایی که اینجا می خوام بیارم جاش تو دفتر خاطراتمه نه اینجا؟! اما چه کنم که دلم از تنهایی خرابه بخاطر همین شب جمعه منو کشونده تا اینجا
آخه می دونید ؟ …فقط کسی که جا مونده باشه می فهمه سختی و درد موندن رو…
الهی هیچ کس از رفقاش جانمونه ما که موندیم…
بغض عجیبی راه گلوم رو گرفته حس غریبی سراغ چشام اومده ی سیلاب اشک می خواد شاید کمی تسکین پیدا کنه
می دونید غصه ام از چیه؟ از این که خدایا دلی که عمری دم از عشق ارباب عشاق زده به مرداب تبدیل نشه؟…
آقا جان دلم براتون تنگ شده
قسمتون می دم به ایام حزن و اندوه امام زمان روحی له الفداء هوای جامانده ها رو داشته باشید…
الهی که زائراتون بسلامت و با معرفت برگردند.صلوات