انعکاس رفتار...
وقتی با انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخرش می کنی
اگر خوب به دستت نگاه کنی 3 تا انگشت به سمت خودته.
وقتی با انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخرش می کنی
اگر خوب به دستت نگاه کنی 3 تا انگشت به سمت خودته.
نکات اخلاقی و عرفانی از آیت الله مشکینی
آیت الله علی مشکینی عالم بزرگوار، سال های سال در میان تدریس علوم حوزه و سخنرانی هایشان، نکات اخلاقی زیادی را به شاگردان خود گوشزد می کردند تا دست مایه راه و زندگی شان شود. بخش هایی از این نکات و نصایح اخلاقی را در زیر می خوانید.
انسان کیست ؟
آیت الله مشکینی برای توصیف انسان به یک مثال روی می آورد و می گوید: «انسان موجود مرکبى از ساعات، ایام، شهور و سنوات است. هر ساعتى که مىگذرد یک مقدار از وجودش کم مىشود مانند یک بطرى پر از مایع است که قطره قطره از او کاسته می شود و هر قطرهاى که از او بریزد، همان اندازه از مایع کم مىشود. بنابراین اگر مىخواهید افتخار سربازى امام زمان(عج) را پیدا کنید و یک روزى شیخ مفید و شیخ طوسى شوید، از حالا باید بفهمید، وقتتان چیست و در این زمینه سه نکته را مهم شمرده و لحاظ کنید:
اول: براى چه به دنیا آمدهایم و هدف چیست؟ دوم: حرکت به سوى هدف و کوشش براى رسیدن به آن. سوم: تهیه شرایط وصول به هدف را مشخص کند.»
انسان عاقل کیست ؟
انسان عاقل را آیت الله مشکینی اینگونه تعریف می کرد: «انسان عاقل کسی است که کمالات خود را بسنجد و براساس آن وزن بدن خویش را بفهمد، مقدار عقل و معلومات خود را نیز تشخیص دهد و از حدود خود تجاوز نکند. انسان عاقل اینگونه نیست که بیشتر از این مقدار برای خودش ارزش قائل شود و تلاش کند بیشتر از معلومات و عقل خود توانایی های خویش را به دیگران نشان دهد. کسی که مىخواهد متصدى منصب و هدایت عدهاى را به عهده بگیرد باید بهره وافى از اصول و فروع ، علوم ادبیات ، تفسیر و اخبار ، سیره پیامبراکرم (ص) ، سایر پیغمبران و ائمه اطهار داشته باشد و لازم است که تا حدودى در اخلاقیات ، کمالات نفسانى ، تصفیه روح و باطن تجربه دیده باشد و جمال انسانیت خویش را از آلایش صفات زشت و ناپسند، پاکیزه و منزه کند. آن گاه به اصلاح دیگران بپردازد.»
عالم (طلبه) واقعی کیست؟
ایشان به طلاب توصیه میکردند: «درسى بخوانید که ملکوت را ببینید! علمى را بطلبید که به دل، نور است. طلبهاى که لقمه حرام در معده او وارد شود یا بفهمد مشتبه است، اما آن را بخورد، هیچ گاه نمىتواند مقامى بدست آورد. حوزه جایگاه کمال و علم است و راهى است که خدا این گونه انتخاب کرده است. هر کس غیر از این را مىخواهد، بگذرد و به دنبال کارهاى دنیوى برود.»
همچنین این عالم بزرگوار در زمینه انجام مستحبات و نوافل میگفت: «اگر طلاب محترم و عالم روحانى در شبانه روز، پنجاه و یک رکعت نماز نخوانند و به هفده رکعت قناعت کنند، پس این مستحبات و نوافلى که تا امروز در کتابها نوشته شده است براى چیست و چه کسى باید به آنها عمل کند؟!»
وی درباره نماز هم می گوید: «توصیه به رعایت اخلاص در نماز مىکنم. از اول تا آخر نماز بکوشید که توجهتان به خدا باشد و هر چه که مىتوانید نماز را کامل کنید تا روحتان از نماز سیراب شود. گاهی سجدههای طولانی انجام دهید و اصرار کنید تا اشکتان جاری شود. روایت هست که با اصرارهای فراوان، درهای آسمان باز میشود و خداوند میفرماید: ملائک ببینید بنده من چه میکند.»
متفکر کیست ؟
ایشان معتقد بود که یکی از وظایف انسانی تفکر است و دراین باره میگفت: «انسان باید اهل تفکر باشد. تفکر یعنی فکر را به کار انداختن. تدبر نیز در لغت به معنی دنبال کردن است یعنی مطالبی را که درباره وضع خودش یا راجع به عالم است، دنبال کند؛ نظر هم به همین معناست. انسانی که تفکر و تدبر در خودش، کارش، حالش و زندگیاش نداشته باشد، ناقص است. درصورتی که گفته میشود تفکر خودش عبادت است. در روایت آمده که گاهی یک ساعت تفکر، به اندازه هفتاد سال عبادت و یا بیشتر از آن ارزش دارد.»
ایشان درتوصیف بالاترین صفات انسانی اشاره می کرد که: «بعضی از اوصاف روحی انسان ملکات نامیده میشود که به سختی در انسان به این درجه و مقام میرسد و زود هم از بین نمیرود مثل ملکه عدالت در انسان. سالها باید انسان با شیاطین و نفس اماره بجنگد، کشتی بگیرد، زمین بخورد و زمین بزند تا نیروی روحی انسان این قدرت را پیدا کند و قوی بشود تا دیگر در مقابل هوای نفس اسیر نشود. به آنجا که رسید، میشود ملکه عدالت؛ این همان تقواست ملکه عدالت بالاترین صفت انسان است.
دستوالعمل های معنوی برای تزکیه نفس
• نماز را در اول وقت با حضور قلب بخوانید.
• همه نوافل یا بخشی از آن را انجام دهید.
• همواره سخن راست و سنجیده در گفتارتان به کار ببنید و از سخن دروغ حتی به شوخی بپرهیزید.
• ازهمه ساعات زندگی خود استفاده کنید و لحظه ای را هم به بطالت نگذرانید.
• هنگام درس با تمام توجه به درس گوش دهید.
• تا زمانی که هنگام مطالعه مطلبی را نفهمیدید ، وارد مطلب دیگری نشوید.
• دوستان مناسب در بحث و زندگی انتخاب کنید.
• بهتر است استادان قبل از شروع درس مطلبی از ائمه اطهار نقل کنند.
• سخنان خود را بخشی از اعمالتان قراردهید.
• از همان شروع تحصیل فکرتان این باشد که بالاتر از شیخ مفید یا سید مرتضی قدم بگذارید.
• از لقمه حرام و مشتبه بپرهیزید.
• در زمان تحصیل از خواندن دعا و زیارت ائمه اطهار غافل نشوید.
• در هرجایی که زندگی می کنید، افراد با تقوا را بیابید و از انفاس و نصایح آنها استفاده کنید.
روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجري شمسي ميرزا كوچكخان جنگلي پس از سالها مبارزه عليه خيانتهاي قاجار و استبداد رضاخاني، به شهادت رسيد. در تاريخچه مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران، قيام ميرزا كوچك خان جنگلي از جمله نهضتهايي است كه با انديشه اسلامي و ضداستعماري شكل گرفت، امّا با نيرنگ و خيانت كمونيستها به انحراف، تجزيه و نفاق داخلي دچار گشت ونهايتاً همسويي اعلام نشده روسهاي بلشويك با رژيم استبدادي قاجار وسپس نظاميگري سركوبگرانه رضاخان آن را به شكست كشاند.
ميرزا كوچك خان كه بود؟
ميرزا يونس معروف به «ميرزا كوچك» در 1298 هـ در رشت متولد شد. در نوجواني براي تحصيل علوم ديني قدم به مدارس مذهبي گذاشت و مدارج علمي را طي كرد. در 1326 هـ در گيلان به صفوف آزاديخواهان پيوست و براي مقابله با محمدعلي شاه روانه تهران شد. در ماجراي اولتيماتوم روسيه كه منجر به تعطيلي مجلس شد (17ارديبهشت 1290) ميرزا در شمار مخالفان پذيرش اولتيماتوم بود و مدتي نيز بازداشت شد. در جريان جنگ جهاني اول و در هنگامي كه دستهاي از نمايندگان و رجال سياسي به خاطر وضع بحراني كشور و حضور نيروهاي بيگانه دست به مهاجرت زدند، كوچك خان با گرويدن به انديشه «اتحاد اسلام» درصدد برآمد تا با راه انداختن تشكيلات نظامي به مبارزه عليه استبداد رضاخاني و سرسپردگيها، پيمانهاي ننگين و تحميلي بيگانگان و مداخلات آنان در امور داخلي كشور بپردازد. ميرزا درتهران انديشه خود را با رجال دين و سياست در ميان نهاد وبه نظرخواهي از آنان پرداخت. گروهي به ضرورت مبارزه مسالمتآميز تأكيد ميكردند ومبارزه مسلحانه را نادرست ميخواندند و گروهي ديگر نظر ميرزا كوچك خان راتأييد ميكردند. سرانجام پس از يك سلسله بحث و گفتگو قرار شد تا در گوشهاي از ايران كانوني ثابت، براي مبارزه ايجاد شود. ميرزا كوچك خان پس از اين توافق عازم گيلان شد وشروع به تهيه مقدمات قيام كرد. اما چون روسها قبلاً او را از منطقه تبعيد كرده بودند، مجبور بود مخفيانه به فعاليت بپردازد. بااين حال ميرزا در اندك مدتي توانست همفكراني در كنار خود جمع كند وقيام را علني سازد. او درسالهاي قبل از به قدرت رسيدن رضاخان، موفق شد هستههاي تشكيل نهضت مسلحانه را پيريزي كند. نيروهاي اشغالگر روس كه در سالهاي قبل ازانقلاب اكتبر، در سركوبي اين نهضت توفيق چنداني نيافتند، باوقوع انقلاب اكتبر از مناطق شمالي ايران بيرون رفتند و انگليسيها يكهتاز ميدان شده و تقريباً تمامي ايران را زير سلطه خود درآوردند. آنان ميرزا حسن خان وثوق الدوله را به رياست دولت ايران گماشتند. دولت انگليس با انعقاد قرارداد معروف 1919 با وثوق الدوله، ايران را تحت الحمايه خود درآورد وكليه امور مالي، گمركي و نظامي كشور رابه دست گرفت. انگليسيها از طريق وثوق الدوله تلاش كردند قيام جنگل را با مذاكره و بدون خشونت حل و فصل كنند، اما اين تلاشها سودي نبخشيد.
اعلام جمهوري ميرزا كوچك خان در رشت
روز 16 خرداد 1299 ميرزا كوچك خان جنگلي در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاكميت ملي ايران، در شهر رشت حكومت جمهوري اعلام كرد. اين اعلام درپي يك رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسيه و كسب اطمينان از اين كه نيروهاي مداخلهگر آنان در شمال ايران در كار حكومت انقلابي ميرزا، كارشكني نخواهند كرد، صورت گرفت. درست سه هفته پيش از اين اعلام، در سپيده دم روز 28 ارديبهشت 1299 نيروهاي ارتش سرخ به بهانه «سركوبي ضد انقلاب كه در شمال ايران كمين كرده بود» به بندرانزلي يورش برده و اين شهر را اشغال كرد. مقصود روسيه از «ضدانقلاب» افراد مسلحي بودند كه با حمايت انگليسيها عليه بلشويسم نوظهور در شوروي ميجنگيدند و از اراضي شمال ايران نيز به عنوان يكي ازپايگاههاي خود استفاده ميكردند. جنگليها كه مبارزات مسلحانه با رژيم استبدادي و سرسپرده قاجار را آغاز كرده و جنگلهاي شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پيروزي انقلاب روسيه روابط حسنهاي با بلشويكها برقرار كرده بودند نهضت جنگل انقلاب روسيه را تأييد ميكرد و رهبران جديد روسيه نيز ميرزا را به عنوان يك انقلابي ضداستعمار ميدانستند و او راستايش ميكردند. اما چندي نگذشت كه روسها سياست دوستانه خود را تغيير دادند و قدم به قدم به خاطر حفظ منافع خود در ايران از حمايت نهضت جنگل دست كشيدند و سرانجام به آن خيانت كردند. روز 28 ارديبهشت، نيروهاي ارتش سرخ به نام سركوبي ضدانقلابي كه در شمال ايران كمين كرده بود، وارد انزلي شدند. نهضت ميرزا كوچكخان كه حضور نيروهاي كشوري ديگر را در خاك ايران مخالف با اصول سياست خود و به زيان استقلال وتماميت ارضي كشورميدانست، به مخالفت برخاست. در آن زمان هم روسها و هم ميرزاكوچك خان در شرايطي بودند كه رويارويي با يكديگر را به صلاح خود نميديدند. هريك با اقدامات نظامي، اهداف خاص خود را دنبال ميكردند و ديدگاه متعرضانه به يكديگر نداشتند؛ در نتيجة تماسهاي بعدي ميرزا كوچك خان با نيروهاي نظامي و سياسي روسيه، ميان طرفين توافقهايي حاصل شد. مهمترين مواد اين توافق چنين است:
«الف ـ اصول كمونيسم در ايران از حيث مصادره اموال و الغاء مالكيت و تبليغات به اجراگذارده شود.
ب ـ حكومت جمهوري انقلابي توسط ميرزابرقرار شود.
ج ـ پس از ورود ميرزا به تهران و تأسيس مجلس مبعوثان، هرنوع حكومتي كه نمايندگان ملت بپذيرند، بدون مخالفت روسيه ايجاد شود.
د ـ مقدرات انقلاب به دست اين حكومت سپرده شود و شورويها درايران مداخله ننمايند.
هـ ـ هيچ قشوني بدون اجازه وتصويب حكومت انقلابي ايران زائد بر قواي موجود (2هزار نفر) از شوروي به ايران وارد نشوند.
و ـ مخارج اين قشون به عهده ايران است.
ز ـ هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروي خواسته شود در مقابل پرداخت قيمت، تسليم نمايند.
ح ـ كالاهاي بازرگانان ايراني كه در باكو ضبط شده تحويل حكومت ايران شود.
ط ـ كليه مؤسسات تجاري روسيه در ايران به حكومت جمهوري واگذار شود. »
اجمال اين توافقنامه عدم دخالت روسها در امور داخلي ايران، در عين حفظ حداقل دو هزار نظامي آنان در شمال ايران بود؛ حضوري كه خود به منزله دخالت در امورداخلي ايران بود.
ميرزا كوچك خان جنگلي با استناد به همين توافقنامه بود كه سه هفته پس از مداخله نظامي آنان در انزلي، موجوديت حكومت خود رادر رشت اعلام كرد.
سران نهضت جنگل پس از اعلام حكومت، ضمن انتشار اعلاميهاي با عنوان «فرياد ملت مظلوم ايران از حلقوم فدائيان جنگل»، به مفاسد دستگاه حاكمه ايران وجنايات انگليسيها اشاره كردند و در پايان نظريات خود را به شرح زير اعلام داشتند:
1ـ جمعيت انقلاب سرخ ايران اصول سلطنت راملغي كرده جمهوري را رسماً اعلام مينمايد.
2ـ حكومت موقت جمهوري حفاظت از جان ومال عموم اهالي را برعهده ميگيرد.
3ـ هر نوع معاهده و قراردادي كه به ضرر ايران با هر دولتي منعقد شده است، لغو وباطل ميشناسد.
4ـ حكومت موقت جمهوري همه اقوام بشر را يكي دانسته، تساوي حقوق را در باره آنان قائل است و حفظ شعائر اسلامي را فريضه ميداند.
مسكو و نهضت جنگل
سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحكيم مباني جمهوري بودند كه به تدريج اختلافاتي در ميانشان پديد آمد و همين امر نهضت را به انحطاط و نابودي كشاند. پس از ورود ارتش سرخ به ايران، چند نفر از اعضاي «حزب كمونيست عدالت باكو» از روسيه وارد گيلان شدند. اين افراد در رشت حزبي به نام عدالت تشكيل دادند و رفته رفته ضمن برگزاري متينگها و سخنرانيها، عملاً مواد توافق شده ميان سران نهضت جنگل و روسها را زير پا گذاشتند و تبليغاتي نيز عليه ميرزا كوچك خان آغاز كردند. ميرزا دو نفر ازاعضاي نهضت را به قفقاز فرستاد تابا نريمانف، صدر شوراي جمهوري قفقاز، ملاقات كنند و او را وادارند تا اعضاي حزب را از ادامه كارشكنيها و اقدامات نفاق افكنانه باز دارد؛ اما نريمانف اقدامي جدي به عمل نياورد. ميرزا كه اوضاع را چنين ديد، روز 18 تير 1299 معترضانه رشت را ترك گفت و اعلام كرد تا زماني كه حزب عدالت از كارهاي خلاف و حمله به اسلام و تبليغ كمونيسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت. روسها كه هدفشان از تأسيس حزب، اشاعه كمونيسم و رخنه به تشكل اسلامي ميرزا كوچك خان جنگلي و از بين بردن آن بود، شديداً فعاليت ميكردند.
سياست خارجي شوروي كه قبلاً پيش از اين داعيه حمايت از انقلاب جهاني را داشت، حداقل پس از هشتمين كنگره حزب كمونيست اتحاد شوروي، تغيير كرد. استالين در اين كنگره دو اصل اساسي را مبناي سياست خارجي شوروي قلمداد كرد. وي گفت: «سياست خارجي ما واضح وروشن است. هدف آن صلح و توسعه دايره روابط تجاري با تمام كشورهاست.»
اعلام چنين روشي در سياست خارجي، چيزي جز اعلام عدم حمايت از نهضتهاي رهايي بخش نميتوانست باشد. در پي خروج قهرآميز ميرزا كوچك خان از رشت، اعضاي حزب عدالت كه بعضي از آنها همچون احسان الله خان و خالوقربان قبلاً از دوستان نزديك ميرزا بودند و اكنون با گرويدن به سوسياليسم، ميرزا را مرتجع ميدانستند، درصدد اجراي كودتايي برآمدند كه طرح آن پيشتر ريخته شده بود. نقشه اين بود كه ميرزا يا بايد كشته شود و يا دستگير گردد و از رهبري انقلاب كنار رود. كوچكخان كه تا حدي از هدف اعضاي حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت. در اين گير و دار، بسياري از جنگليها دستگير و ياكشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت. پس ازاين كودتا، اعضاي حزب به كمك نيروهاي بلشويك سعي كردند تا باتعقيب جنگليها طرفداران ميرزا را نابود كنند. اما باوجود درگيريهايي كه در جنگل ميان دو طرف ايجادشد، آنان از شكست دادن ميرزا و يارانش ناتوان شدند. مدتي بعد، مخالفان ميرزا مجدداً از در دوستي وارد شدند و با حسن نيتي كه ميرزا داشت و نميخواست اختلافات داخلي باعث نابودي نهضت شود، پيشنهاد اتحاد باآنان را پذيرفت و طرفين موقتاً وحدت يافتند. پس از اين توافق، كميته انقلابي جديدي تشكيل شد. از آنجا كه در اين كميته احسان الله خان داراي هيچ سمتي نبود، جاهطلبي، وي را واداشت تا در رأس نيروهاي تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود. وي در رأس سه هزار سرباز روسي و ايراني به سوي تهران حركت كرد، اما در محل «پل زغال» از نيروهاي قزاق كه تحت فرماندهي ساعد الدوله بودند، شكست خورد. البته يكي از دلايل اين شكست تغيير سياست شوروي نسبت به جنگليها بود. به هنگام عزيمت نيروهاي احسان الله خان، «روتشتين» سفير شوروي در ايران افرادي را محرمانه نزد فرماندهان روسي قواي احسان الله خان فرستاد و به آنان دستور داد كه به فوريت خود را از جنگ كنار بكشند. به اين ترتيب سفير روسيه حتي به كسي كه ادعاي همفكري عقيدتي با او داشت و قبلاً كوشيده بود تا ميرزا را قرباني انديشههاي خود كند، پشت كرد. با اين حال بعدها در جريان حمله نيروهاي دولتي به جنگل، احسان الله خان فرار كرد و با كشتي به شوروي گريخت. خالوقربان نيز كه به هنگام قيام ميرزا به او پيوست و تحت رهبري ميرزا خدمات قابل توجهي به نهضت كرد، پس از تأسيس حزب عدالت در گيلان فريب سوسياليستهاي حزب را خورد و آلت دست سياست ضدانقلابي شوروي شد و در كودتاي رشت با نيروهاي تحت فرمان خود در مقابل ميرزا قرار گرفت. پس از توافقي كه ميان دولت ايران و سفير روسيه انجام گرفت، روسها از حمايت جنگل دست كشيدند و آنان را قرباني منافع خود كردند.
«روتشتين» اولين سفير شوروي در ايران كه شش هفته قبل از اعلام استقلال ميرزا كوچك خان در رشت وارد تهران شده بود، براي ايجاد روابط دوستانه ميان ايران و روسيه مأموريت داشت؛ بنابر اين با وجود وعدههاي اوليه به نهضت جنگل، به يكباره خط مشي انقلابي روسها تبديل به سازش با دولت ايران شد. «روتشتين» ضمن نوشتن نامهاي به ميرزا، او را به ترك مبارزه عليه دولت ايران دعوت كرد. او در نامه خود، آشكارا اقدامات انقلابي ميرزا را «مضر» خواند1. نهضت جنگل زماني كه سفير شوروي نامه را به ميرزا نوشت، در بحرانيترين شرايط خود قرار داشت. ميرزا در شرايط نامطلوبي كه هنگام موضعگيري اخير روسيه داشت و با توجه به اختلافات داخلي نيروهايش، عملاً چارهاي جز تاييد ظاهري نامة «روتشتين» نداشت.
تباني روس، انگليس، رضاخان و كمونيستهاي داخلي عليه نهضت جنگل
در آستانه كودتاي رضاخان، شرايط سياسي ايران شديداً عليه ميرزا كوچك خان جنگلي بود. روسها او را تنها گذارده بودند و صرفاً به منافع خود در ايران ميانديشيدند. آنان به ويژه تلاش داشتند تا روابط صميمانهاي را با سردار سپه كه با قدرت اسلحه و سركوب نارضائيها توانسته بود ثبات نيم بندي را در كشور به وجود آورد، برقرار كنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان براي سركوب نهضت جنگل كه به ويژه اعتقادي هم به هويت اسلامي آن نداشتند، ميدانستند. حتي حضور رضاخان در اتومبيل كنسول شوروي در رشت، زماني كه براي سركوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپيماني روسها با سردار سپه در اين تصميم داشت. 2
علاوه بر اين، رضاخان در آن زمان، در كميتهاي «ايراني ـ انگليسي» به نام «كميته زرگنده» به اتفاق سيد ضياءالدين طباطبايي در حال تدارك كودتاي سوم اسفند خود بود. به همين دليل، اقدام رضاخان به نوعي اجراي مصوبه كميته مذكور نيز بود. كميته زرگنده در حقيت 2 كار كرد اساسي داشت. يكي سركوب نهضت جنگل و ديگر استقرار ديكتاتوري رضاخان3.
پروژه سركوب نهضت اسلامي ميرزا كوچك خان جنگلي، محصول اراده مشترك شوروي، كمونيستهاي داخلي، دولت انگلستان و استبداد رضاخاني بود.
در چنين شرايطي، سران نهضت جنگل چند راه بيشتر نداشتند يا بايد تسليم ميشدند و اسلحه را زمين ميگذاشتند، يا به روسيه پناه ميبردند و يا اين كه ننگ تسليم و پناه بردن به بيگانه و اجنبي را نميپذيرفتند و تا آخرين قطره خون به مبارزه ادامه ميدادند. چنان كه گفتيم، احسان الله خان ترجيح داد تا به اربابان خود كه به او خيانت نيز كرده بودند، بپيوندد. خالوقربان نيز با قيد تضمين از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسليم قواي دولتي شد و جان خود را نجات داد. در اين ميان فقط ميرزا كوچك خان بود كه نه حاضر به ترك ايران شد و نه ننگ تسليم به قواي دولتي را پذيرفت و سرانجام نيز به مبارزه ادامه داد تا در 11 آذر 1300 به شهادت رسيد.
پي نوشت:
1ـ سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ ص 70 .
2ـ خاطرات ايرج اسكندري؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ ص 448 .
3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي؛ ارتشبد فردوست؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ جلد دوم؛ ص 77.
سه ویژگى برجسته مؤمن
لا یَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.
* لقمان به فرزندش میفرماید:
پسرجان، شش سفارش به تو میکنم که خلاصه علوم و اخلاق اولین و آخرین است:
1) بیش از مدت اقامت در دنیا، دل به دنیا مبند.
2) برای آخرت به قدری که در آنجا توقف داری کار کن، که ما زمان در دنیا ماندنمان بسیار کوتاه و آخرت بیحساب بلند است.
3) از خدا به قدری که به او محتاجی اطاعت کن، که همه وجود ما محتاج به خداست.
4) تمام کوششت را در نجات از آتش به کار ببر.
5) به اندازه تحمل و قدرتی که بر آتش داری گناه کن.
6) به هنگام گناه و معصیت جایی را انتخاب کن که خدا تو را نبیند. هرکجا باشیم خدا ما را میبیند.
شهادت آیت الله سیدحسن مدرس /روز مجلس
فقید مجاهد و عالم پرهیزکار، آیت الله سید حسن مدرس، از چهره های درخشان تاریخ تشیع به شمار می رود که زندگی و اخلاق و رفتار و اندیشه ها و راهکارهای سیاسی و اجتماعی وی برای مشتاقان حق و حقیقت، الگوی بسیار مناسبی است. وی همه زندگی و امکانات خود را در راه اعتلای اسلام نثار کرد و در راه نشر حقایق اسلامی و دفاع از آموزه های تشیع، مردانه و استوار ایستاد.
همان گونه که بود، می گفت و همان طور که می گفت، بود. وی با عزمی راسخ، چون کوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گری استعمارگران را افشا کرد. آیت الله مدرس، بزرگ مردی است که بیرق مبارزه را تنها و در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش، چشم بداندیشان و زمامداران خود را خیره کرد و بیگانگان را به تحیر واداشت. او پارسایی پایدار و بزرگواری ثابت قدم بود که لحظه ای با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامی مدت عمرش، ساده زیستی، فروتنی، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش قرار داد و با عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوی را کسب کرد.
دوست و دشمن، به شجاعت مدرس معترف بودند. رضاشاه، قلدری بود که قدرتمند و ضعیف، رجال مملکتی و مردم عوام از او می ترسیدند و بی رحمی او زبانزد خاص و عام بود. با این حال، مدرس بدون هیچ ترس و واهمه ای در برابر او می ایستاد.
حسین مکی درباره برخورد مدرس با کسانی که به خانه وی می آمدند، چنین می نویسد:
اشخاص تاز ه وارد اگر از طبقات پایین بودند، مدرس احترام بیشتری می کرد و هر قدر از طبقات بالاتر وارد می شدند، کمتر تعارف معمول را می نمود. اگر می خواست به کسی تعارف زیادتری کرده باشد، مثلاً شاهزاده نصرت الدوله وارد شده بود و مدرس می خواست به او تعارف کند؛ می گفت: شاهزاده یک چای برای خودشان بریزند. شاهزاده نصرت الدوله یا رجالی نظیر اینها که این تلطف را از مدرس می دیدند، برخاسته از چای سبز که مخصوص مدرس بود، فنجانی ریخته و صرف می نمودند.
مدرس نسبت به بزرگ ترین قدرت، چنان بی اعتنا بود که یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس برای تبلیغات خود، در روزنامه چنین نوشته بود:«در منزل مدرس بودم که او به من چای داد و من خوردم»
زهد و قناعت
یکی دیگر از ویژگی های برجسته آیت الله مدرس، وابستگی و دل بستگی نداشتن به مادیات بود؛ وی بارها گفته بود: «علت اینکه می توانم به راحتی و بی رو دربایستی حرفم را با رجال کشوری و لشکری بزنم، عدم دل بستگی به امور مادی است».
عبدالله مستوفی که از نزدیک با آیت الله مدرس آشنا بود و به خانه وی رفت و آمد می کرد، زندگی مدرس را این گونه توصیف می کند:
خانه مدرس در آخر کوچه بن بست بود که دارای یک اتاق، جهت بیرونی (ملاقات) و یک اتاق دیگر برای سکونت زن و فرزندش بود. اتاق بیرونی، کاهگلی و فرش آن یک دست نمد نازک و میان فرش، گلیم راه راه فرسوده ای بود. یک منقل با دو قوری و یکی دو استکان کوچک، با قاشق برنجی پوست پیازی و نعلبکی چینی و کاسه تنباکو و قلیان و دو سه ظرف خاکستر سیگار حلبی برای واردین، اثاثیه اتاق را تکمیل می کرد. در دسترس سید بزرگوار، یک کوزه بزرگ برای عوض کردن آب قلیان و یک تنگ سفالی برای آب خوردن و یک کاسه بدل چینی هم بود.
لباس سید، پیراهن متقال یا کرباس و در تابستان، چلوار بود. در اواخر، شاه، تولیت و تدریس مدرسه سپهسالار را هم به مدرس داد. حق التدریس و حق التولیه مدرس، وجه قابل توجهی بود، ولی سید از آن استفاده نمی کرد. بنابراین، در زندگی شخصی او تفاوتی حاصل نشد. فقط چیزی که اضافه شد آن هم به واسطه زیادی رفت وآمد در خانه یک قالی سه در چهار و یک نوکر بود. نوکر مثل رفیق در محضرش می نشست، به طوری که معلوم نبود نوکر است یا از راه ارادت به سید بزرگوار خدمت می کند.
سیاست
مدرس، شخصیتی بسیار هوشمند و زیرک بود و اطرافیان و رجال مملکتی را به خوبی می شناخت. کوچک ترین حرکتی که از کسی می دید یا سخنی می شنید، به عمق اندیشه وی پی می برد. او از مخالفان سرسخت قرارداد وثوق الدوله با انگلیس بود. وقتی جمله اول قرارداد را برایش خواندند، او به روشنی به اصل قرارداد پی برد.
مدرس در حاضرجوابی، کم نظیر بود. بدون اندیشیدن، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ می داد که موجب تحیر می شد. حاضرجوابی های او چنان جالب توجه بود که اگر کسی در مجلس، در میان سخنرانی کسی جمله ای می گفت و صدا به همه نمایندگان نمی رسید، گفته مدرس را از یکدیگر جویا می شدند.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین…
پیش از آنی که عزادار محرم باشی ؛
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی …
قيمت وجود آدمى
امير المومنين (عليه السلام ) فرمود:
الا انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الا بها
الا اى مردم ! محققا بدانيد كه قيمت نفوس شما جز بهشت (( بهشت رضوان و بهشت لقاى خداوند و بهشت شهود )) چيزى نخواهد بود پس قيمت خود را بدانيد و جز به بهشت برين نفروشيد. ))
يعنى جان را به قيمت ارزان كه متاع پست فانى دنياى دو روزه است نفروشيد كه ارزان فروخته ايد.
منبع:پندهای حکیمانه جلد سوم
در رثاى حضرت استاد علامه طباطبائى رضوان الله
شعری زیبا از علامه حسن حسن زاده آملی که در رثاى حضرت استاد علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه سروده شده است:
صبا بكوى عزيزان روضه رضوان
سلام ما بحضور عزيز ما برسان
حضور قدسى قديس عيسوى مشرب
كه مرده زنده نمودى بحكمت و عرفان
حضور فخر اماثل جناب علامه
حضور صدر افاضل مفسر قرآن
حضور نور دل و ديدگان اهل ولا
حضور صاحب تفسير فرد الميزان
حضور مالك درج نهاية الحكمة
حضور سالك مجذوب اولياى زمان
پيام ما برسانش كه اى فرشته خصال
كه اى خجسته فعال و كه اى ستوده بيان
بين تفاوت ره از كجاست تا بكجا
ترا است شادى وصل و مرا غم هجران
لقاى روى توام آنزمان كه شد حاصل
نموده ام به حقيقت زيارت انسان
زامهات و اصول مجالس فيضت
رسيده ايم به معنى واقع احسان
سكوت تو همه فكر و كلام تو همه ذكر
بيان تو همه بكر و نوشته ات برهان
به حكمت نظرى صنو بو على سينا
به حكمت عملى بو سعيد و توسيان
داراست به معيار خواجه و صدرا
قداست تو نمودار بوذر و سلمان
اشارت تو نجات و عبارت تو شفا
روايت تو نصوص روايت و قرآن
عنايت تو فتوحات فيض عين حيات
حكايت تو فيوضات جلوه سبحان
زعقل كل پدرى وز نفس كل مادر
سزا است مثل تو فرزند حى بن يقظان
فغان و آه كه نشناختيم قدر ترا
گرفت از كف ما نعمتى چنين كفران
كنون بسوگ تو بنشسته ايم در حسرت
كنون ز دورى تو او افتاده در حرمان
نه من ز هجر تو اندر خروش و افغانم
كه در خروش و فغانست خطه ايران
قيامتى شده بر پا به قم كه واهمه گفت
مگر كه زلزلت الارض را رسيده زمان
مگر كه يونسى اندر دهان ماهى شد
مگر كه نوح به كشتى نشست در طوفان
مگر كه مه به محاقش رسيد ناهنگام
مگر كه نير اعظم به ظل شده است نهان
مگر كه عرش برين بر زمين فرود آمد
ويا جنازه علامه شد بعرش روان
صداى ضجه مرد و زن و صغير و كبير
زارتحال چنان عالم عظيم الشان
قلم شكسته و دل خسته و زبان بسته
چگونه وصف ترا مثل من كند عنوان
زدرس و بحث و ز تعليم و تربيت تا هست
سخن فيوض الهى ترا رسد هر آن
تو جان جان حسن زاده كى روى از ياد
اگر چه پيكرت از ديدگان شده پنهان
منبع:دیوان اشعار
«لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذى لایَرَى الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَکُمْ لَیْسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعوها بِغَیْرِها.
کسى که جوانمردى ندارد، دین ندارد; و هر که عقل ندارد، جوانمردى ندارد. به راستى که باارزشترین مردم کسى است که دنیا را براى خود مقامى نداند، بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.