شهادت آیت الله سید حسن مدرس(ره)
شهادت آیت الله سیدحسن مدرس /روز مجلس
فقید مجاهد و عالم پرهیزکار، آیت الله سید حسن مدرس، از چهره های درخشان تاریخ تشیع به شمار می رود که زندگی و اخلاق و رفتار و اندیشه ها و راهکارهای سیاسی و اجتماعی وی برای مشتاقان حق و حقیقت، الگوی بسیار مناسبی است. وی همه زندگی و امکانات خود را در راه اعتلای اسلام نثار کرد و در راه نشر حقایق اسلامی و دفاع از آموزه های تشیع، مردانه و استوار ایستاد.
همان گونه که بود، می گفت و همان طور که می گفت، بود. وی با عزمی راسخ، چون کوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گری استعمارگران را افشا کرد. آیت الله مدرس، بزرگ مردی است که بیرق مبارزه را تنها و در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش، چشم بداندیشان و زمامداران خود را خیره کرد و بیگانگان را به تحیر واداشت. او پارسایی پایدار و بزرگواری ثابت قدم بود که لحظه ای با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامی مدت عمرش، ساده زیستی، فروتنی، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش قرار داد و با عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوی را کسب کرد.
شجاعت مدرس
دوست و دشمن، به شجاعت مدرس معترف بودند. رضاشاه، قلدری بود که قدرتمند و ضعیف، رجال مملکتی و مردم عوام از او می ترسیدند و بی رحمی او زبانزد خاص و عام بود. با این حال، مدرس بدون هیچ ترس و واهمه ای در برابر او می ایستاد.
حسین مکی درباره برخورد مدرس با کسانی که به خانه وی می آمدند، چنین می نویسد:
اشخاص تاز ه وارد اگر از طبقات پایین بودند، مدرس احترام بیشتری می کرد و هر قدر از طبقات بالاتر وارد می شدند، کمتر تعارف معمول را می نمود. اگر می خواست به کسی تعارف زیادتری کرده باشد، مثلاً شاهزاده نصرت الدوله وارد شده بود و مدرس می خواست به او تعارف کند؛ می گفت: شاهزاده یک چای برای خودشان بریزند. شاهزاده نصرت الدوله یا رجالی نظیر اینها که این تلطف را از مدرس می دیدند، برخاسته از چای سبز که مخصوص مدرس بود، فنجانی ریخته و صرف می نمودند.
مدرس نسبت به بزرگ ترین قدرت، چنان بی اعتنا بود که یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس برای تبلیغات خود، در روزنامه چنین نوشته بود:«در منزل مدرس بودم که او به من چای داد و من خوردم»
زهد و قناعت
یکی دیگر از ویژگی های برجسته آیت الله مدرس، وابستگی و دل بستگی نداشتن به مادیات بود؛ وی بارها گفته بود: «علت اینکه می توانم به راحتی و بی رو دربایستی حرفم را با رجال کشوری و لشکری بزنم، عدم دل بستگی به امور مادی است».
عبدالله مستوفی که از نزدیک با آیت الله مدرس آشنا بود و به خانه وی رفت و آمد می کرد، زندگی مدرس را این گونه توصیف می کند:
خانه مدرس در آخر کوچه بن بست بود که دارای یک اتاق، جهت بیرونی (ملاقات) و یک اتاق دیگر برای سکونت زن و فرزندش بود. اتاق بیرونی، کاهگلی و فرش آن یک دست نمد نازک و میان فرش، گلیم راه راه فرسوده ای بود. یک منقل با دو قوری و یکی دو استکان کوچک، با قاشق برنجی پوست پیازی و نعلبکی چینی و کاسه تنباکو و قلیان و دو سه ظرف خاکستر سیگار حلبی برای واردین، اثاثیه اتاق را تکمیل می کرد. در دسترس سید بزرگوار، یک کوزه بزرگ برای عوض کردن آب قلیان و یک تنگ سفالی برای آب خوردن و یک کاسه بدل چینی هم بود.
لباس سید، پیراهن متقال یا کرباس و در تابستان، چلوار بود. در اواخر، شاه، تولیت و تدریس مدرسه سپهسالار را هم به مدرس داد. حق التدریس و حق التولیه مدرس، وجه قابل توجهی بود، ولی سید از آن استفاده نمی کرد. بنابراین، در زندگی شخصی او تفاوتی حاصل نشد. فقط چیزی که اضافه شد آن هم به واسطه زیادی رفت وآمد در خانه یک قالی سه در چهار و یک نوکر بود. نوکر مثل رفیق در محضرش می نشست، به طوری که معلوم نبود نوکر است یا از راه ارادت به سید بزرگوار خدمت می کند.
سیاست
مدرس، شخصیتی بسیار هوشمند و زیرک بود و اطرافیان و رجال مملکتی را به خوبی می شناخت. کوچک ترین حرکتی که از کسی می دید یا سخنی می شنید، به عمق اندیشه وی پی می برد. او از مخالفان سرسخت قرارداد وثوق الدوله با انگلیس بود. وقتی جمله اول قرارداد را برایش خواندند، او به روشنی به اصل قرارداد پی برد.
حاضرجوابی
مدرس در حاضرجوابی، کم نظیر بود. بدون اندیشیدن، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ می داد که موجب تحیر می شد. حاضرجوابی های او چنان جالب توجه بود که اگر کسی در مجلس، در میان سخنرانی کسی جمله ای می گفت و صدا به همه نمایندگان نمی رسید، گفته مدرس را از یکدیگر جویا می شدند.