عصر یک جمعه دلگیر...
27 فروردین 1395 توسط خضری
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
و هنوز هم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد
که هنوز هم که هنوز است ، چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
عصر این جمعه دلگیر ، وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس ؟
به امید فرجت ای گل نرگس !؟