سروده شهید رجایی
08 شهریور 1391 توسط خضری
تا بشیر تابناک روز
دامن گستراند از فراز کوهسار دور
در دامان صحرا
بوسه رگبار دشمن
دور از چشم عزیزان
روی خاک و خون کشاند پیکر خونین ما را
همسر من، زندگی هر چند شیرین است
لیک دوست دارم با تمام آرزو
من در ره یزدان بمیرم
از نشیب جویبار زندگانی، قطره ای شفاف باشم
در دل دریا بمیرم
همسر من، چهره بر دامن نکش
تا یاغیان شب بگویند
همسر محکوم، از نام شوهر خود ننگ دارد
لاله ای پرخون به روی سینه ات بنشان
که گویند همسرمحکوم
قلبی کینه توز و گرم دارد
همسر من، کودکانت را مواظب باش همچون گرد چشمانت
تا نگیرد چهره معصومشان را گرد ذلت
روزگاری گر که پرسیدند از احوال بابا
گو که با لبهای خندان
کشته شد در راه ایمان